معنی بهبودی

لغت نامه دهخدا

بهبودی

بهبودی. [ب ِ] (حامص مرکب) خوبی و خیریت. (ناظم الاطباء). خوبی. نیکی. (فرهنگ فارسی معین). || تندرستی. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). || زور و توانائی. || (اِ) کنایه از خنجر و دشنه. (ناظم الاطباء).

فارسی به انگلیسی

بهبودی‌

Mend, Amendment, Recovery, Recuperation, Well-Being

فرهنگ معین

بهبودی

خوبی، نیکی، تندرستی. [خوانش: (~.) (حامص.)]

فرهنگ عمید

بهبودی

بهبود δ این کلمه درست نیست، زیرا بهبود خود اسم مصدر است و نباید «ی» به آن الحاق کرد،

فرهنگ فارسی هوشیار

بهبودی

‎ خوبی نیکی، تندرستی. توضیح چون (بهبود) خود مصدر مرخم و اسم مصدر است الحاق آن به (ی) حاصل مصدر صحیح نیست (بر خلاف (نابودی) که نابود صفت است)

فارسی به آلمانی

بهبودی

Gesundheit (f)


بهبودی دادن

Heilung [noun]

حل جدول

بهبودی

خوبی، نیکی، تندرستی


بهبودی ، شریعتی

از ایستگاه های سامانه اتوبوس تندروی تهران


بهبودی خواستن

استشفا

مترادف و متضاد زبان فارسی

بهبودی

شفا، مداوا، معالجه،
(متضاد) وخامت، خوبی، نکویی

فارسی به عربی

بهبودی

تحسن، تحسین، صحه


بهبودی ناپذیر

عضول، فاسد


بهبودی دادن

تحسن، علاج

فارسی به ایتالیایی

بهبودی

miglioramento

واژه پیشنهادی

بهبودی

افاقه

معادل ابجد

بهبودی

29

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری