معنی بچه‌دان

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

بچه‌دان

بون، پوگان، رحم، زهدان


مهبل

زهدان، بچه‌دان، دهانه‌زهدان، رحم


زهدان

بچه‌دان، بون، پوگان، تخمدان، رحم


مشیمه

بون، پوگان، رحم، زهدان، سکس، بچه‌دان

فرهنگ عمید

یارک

[مصغرِ یار] یار کوچک،
پرده‌ای در شکم زن که بچه در آن قرار دارد و با بچه از شکم خارج می‌شود، بچه‌دان، مشیمه،


رحم

(زیست‌شناسی) عضوی کیسه‌مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می‌کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، بچه‌دان، زهدان،
[قدیمی] خویشاوندی، خویشی، قرابت،
* رحم بریدن: [قدیمی] قطع رشتۀ خویشاوندی، ترک مراوده با خویشاوندان،

معادل ابجد

بچه‌دان

65

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری