معنی بگومگو کردن
لغت نامه دهخدا
بگومگو کردن. [ب ِ م َ ک َ دَ] (مص مرکب) جر و بحث کردن.مباحثه. مجادله. مشاجره. محاجه کردن. گفتگو کردن.
حل جدول
کلنجار
فارسی به انگلیسی
Bandy, Bicker, Debate, Quarrel, Expostulate
معادل ابجد
368