معنی بیگم

لغت نامه دهخدا

بیگم

بیگم. [ب َ / ب ِ گ ُ] (ترکی، ص، اِ) (اصل آن بکسر گاف است بمعنی بیگ من چنانکه خانم نیز بمعنی خان من است لکن متداول بضم گاف است) تأنیث بیگ. مؤنث بیگ. (ناظم الاطباء). لقب گونه ای است که در آخر اسم زنان آید: فاطمه بیگم. (یادداشت مؤلف). عنوان زنان ارجمند. خانم. خاتون. بی بی. بانو. سیده خاتون. ستی. خدیش. کدبانو. و بیگم بیشتر به علویه ها گویند. (یادداشت مؤلف). لقب زنان نجیب و محترم. (ناظم الاطباء). || زن بیگ (و میم درین لغت برای تأنیث است)، چنانکه خانم زن خان باشد. (آنندراج). || ملکه ٔ مادر. (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ معین

بیگم

(بِ گُ) [تر.] (ص. اِ.) خانم، خاتون، بانو.

فرهنگ عمید

بیگم

خانم، بانو، خاتون،

حل جدول

بیگم

خاتون آذری

خاتون، بانو

مترادف و متضاد زبان فارسی

بیگم

بانو، بی‌بی، خاتون، خانم،
(متضاد) بیگ، ملکه مادر

نام های ایرانی

بیگم

دخترانه، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند فاطمه بیگم، عنوان زنام منسوب بهخانواده های سلطنتی و بزرگان

فرهنگ فارسی هوشیار

بیگم

خانم، بانو

معادل ابجد

بیگم

72

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری