معنی بی‌حالی

حل جدول

بی‌حالی

خمودگی

مترادف و متضاد زبان فارسی

بی‌حالی

تن‌آسانی، تن‌پروری، رخوت، سستی، ضعف، فتور، کسالت، وهن،
(متضاد) توانمندی، بی‌عرضگی، وارفتگی، بی‌دلی، خمودی،
(متضاد) زنده‌دلی

فارسی به عربی

بیحالی

بلغم، خمود

فرهنگ فارسی هوشیار

بیحالی

حالت و کیفیت بیحال.

معادل ابجد

بی‌حالی

61

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری