معنی بی‌حس

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

بی‌حس

بی‌حال، کرخت، وارفته،
(متضاد) پرتوان،
(متضاد) چالاک، چست، بی‌درد

فارسی به عربی

بیحس

بلا شعور، بلید، خدران، عدیم الحس، غیر منفعل

فرهنگ فارسی هوشیار

بیحس

(صفت) بدون حس بدون احساس، کودن ابله، بی محبت.

معادل ابجد

بی‌حس

80

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری