معنی بی بند و بار
فرهنگ معین
(بَ دُ) (ص مر.) لاابالی، بی قید.
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Abandoned, Incontinent, Luxurious, Profligate, Wild, Dissipated, Dissolute, Fast, Immoderate, Irregular, Meretricious, Permissive, Riotous, Freewheeling, Promiscuous, Licentious, Wanton
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) لاابالی لاقید بی قید: (آدم بی بند و باریست. )
معادل ابجد
277