معنی بی حال
فرهنگ عمید
بیرمق، سست، ناتوان،
آنکه حال خوشی ندارد،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
سست
فارسی به انگلیسی
Dull, Feeble, Flabby, Groggy, Inert, Lackadaisical, Laggard, Langourous, Languid, Lifeless, Limp, Low, Lymphatic, Meek, Otiose, Sluggish, Spiritless, Supine, Wan
فارسی به ترکی
halsiz
فارسی به عربی
ضعیف، کامل
گویش مازندرانی
بی جان، ضعیف و ناتوان
معادل ابجد
51