معنی بی عرضه

لغت نامه دهخدا

بی عرضه

بی عرضه. [ع ُ ض َ / ض ِ] (ص مرکب) (از: بی + عرضه) (در تداول عوام و ظاهراً بغلط) (یادداشت مؤلف)، کسی که دارای بزرگی و بزرگ منشی نباشد. آدم بی مصرف بیکاره.آدم بی وجود که از وی کاری ساخته نباشد. بی تشخص. زبون. فرومایه. مقابل باعرضه. (از ناظم الاطباء). آدم ناقابل و بی مصرف. کسی که کارها را با بی لیاقتی انجام دهد. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده). رجوع به عرضه شود.

فرهنگ معین

بی عرضه

(عُ ض ِ) [فا - ع.] (ص مر.) ناتوان، بی مصرف، بیکاره.

فرهنگ عمید

بی عرضه

بی‌لیاقت،
بی‌همت،
بیکاره،

حل جدول

بی عرضه

پخمه

لش

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

بی عرضه

پخمه، چلمن

فارسی به انگلیسی

بی‌ عرضه‌

Babe, Chinless, Clodhopper, Clown, Dopey, Dopy, Failure, Good-For-Nothing, Inapt, Incapable, Incompetent, Ineffective, Inefficient, Inept, Meek, Phlegmatic, Remiss, Sapless, Shiftless, Slouch, Unable, Useless, Wimpish, Wimpy

فارسی به ترکی

بی عرضه‬

kabiliyetsiz

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

بی عرضه

بی همت و بی لیاقت

فارسی به آلمانی

بی عرضه

Unpassend, Untüchtig

معادل ابجد

بی عرضه

1087

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری