معنی بی معطلی

لغت نامه دهخدا

بی معطلی

بی معطلی. [م ُ ع َطْ طَ] (ص مرکب) (از: بی + معطل + ی) فوری. بدون تأخیر. بیدرنگ. رجوع به معطل شود.

حل جدول

بی معطلی

بی درنگ، فوری، سریعاً

بیدرنگ، فوری، سریعاً

فارسی به انگلیسی

معادل ابجد

بی معطلی

171

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری