معنی تار عنکبوت
لغت نامه دهخدا
تار عنکبوت. [رِ ع َ ک َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) پرده ٔ عنکبوت. بیت عنکبوت. نسج عنکبوت. کارتنک. دهنه. تنیده ٔ عنکبوت. دام عنکبوت. تنسته. کره. کرتینه. ابرکاکیا. ابرکاکیاب. ابرکاکیان. کناغ. رجوع به «تار» و «ابرکاکیا» شود.
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Cobweb, Gossamer, Spiderweb, Web
فرهنگ فارسی هوشیار
خانه عنکبوت، دام عنکبوت
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
1149