معنی تام

لغت نامه دهخدا

تام تام

تام تام. (اِ) نوعی از آلات موسیقی ضربی است که منشاء آن از چین است و عبارت از یک صفحه ٔ فلزی دایره شکل است که بطور عمودی بر پایه ای آویخته شده است و با چکش چوبی بر آن نوازند.


تام

تام. [م م] (ع ص) چیزی که اجزاء آن کامل باشد. تمام. درست. ضد ناقص. (از اقرب الموارد). و رجوع به منتهی الارب و غیاث اللغات و برهان و فرهنگ جهانگیری و آنندراج و انجمن آرا و فرهنگ نظام و ناظم الاطباء شود:
ناتام در این جایت آوریدند
تا روزی از اینجا برون شوی تام.
ناصرخسرو.
گشته بدو تام نام احمد و حیدر
بارخدای جهان تمام تمامان.
ناصرخسرو.
ز ده دشمن کمندش خام تر بود
ز نه قبضه خدنگش تام تر بود.
نظامی.
- مه تام و ماه تام، کنایه از بدر است:
برآمد سیه چشم گلرخ ببام
چو سرو سهی بر سرش ماه تام.
فردوسی.
انگشت نمای خلق بودم
مانند هلال از آن مه تام.
سعدی.
- || ماهی که ایام آن سی روز باشد. (اقرب الموارد).
- اسم تام، در اصطلاح نحو اسم مبهمی را نامند که به یکی از چهار چیز تمام شود: تنوین. نون تثنیه. نون شبیه به نون جمع و اضافه. مثال تنوین مانند «رطل » در این جمله: عندی رطل زیتاً. مثال نون تثنیه مانند «منوان » در این جمله: عندی منوان سمناً. مثال نون شبیه به نون جمع مانند «عشرون » در این جمله: عندی عشرون درهما. و مثال اضافه مانند «قدر راحه» در این جمله: مافی السماء قدر راحه سحابا. (از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 187).
- فعل تام، مقابل فعل ناقص، فعلی که فاعل گیرد، مقابل فعل ناقص که دارای اسم و خبر است. || نزد شعرا بیتی است که نیمه ٔ آن نیمه ٔ دایره را استیفا کند. (از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 187). بیتی باشد که اجزاء صدر آن بر اصل دایره باشد اگرچه بعضی ازاحیف که بحشو تعلق دارد به عروض آن راه یافته باشد. (از المعجم فی معاییر اشعار العجم چ مدرس رضوی ص 48). || در اصطلاح محاسبان عددی است که مجموع اجزاء آن مساوی با آن عدد باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 187). اجزاء عدد را چون جمعکنند اگر مثل او باشد آن را تام و عدد تام خوانند همچو شش که اجزای او را که نصف و ثلث و سدس بود چون جمع کنند مثل او باشد و اگر زیادت باشد آن را عدد زائد خوانند همچو دوازده که اجزاء او نصف است و ثلث و ربع و سدس و این مجموع پانزده است و اگر کمتر باشد عدد ناقص است همچو چهار که نصف و ربع اجزای اویند از او کمتر باشد. (نفایس الفنون، علم حساب). رجوع به التفهیم بیرونی چ جلال همایی ص 37 و رجوع به عدد شود. || در نزد حکما کلمه ٔ تام اطلاق بر کامل شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 187). رجوع به کامل شود.

تام. (ص) بمعنی بسیار کم و بغایت اندک. (از برهان). و رجوع به انجمن آرا و آنندراج و شرفنامه ٔ منیری و فرهنگ جهانگیری و ناظم الاطباءشود. بمعنی اندک بزبان طوس لیکن مشهور سوتام است. (فرهنگ رشیدی). و آنرا سوتام نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). || ناتوان و ضعیف. (ناظم الاطباء).

فارسی به انگلیسی

تام‌

Absolute, Integral, Plenary, Total

فرهنگ عمید

تام تام

نوعی ساز، صفحۀ فلزی گرد که آن را آویزان می‌کنند و با چکش می‌نوازند،


تام

تمام، کامل،

فرهنگ فارسی هوشیار

تام تام

نوعی از آلات موسیقی ضربی است که منشاء آن از چین است


تام

کم و بغایت اندک تمام، درست، کامل

حل جدول

تام

همراه جری

کامل

ترکی به فارسی

تام

تمام

گویش مازندرانی

تام

مزه

فرهنگ معین

تام

(مّ) [ع.] (ص.) تمام، کامل.

مترادف و متضاد زبان فارسی

تام

تمام، تمامیت، جامع، کامل، مستوفا، مطلق، کمال یافته،
(متضاد) غیرتام، ناقص

فارسی به عربی

تام

مجموع

عربی به فارسی

تام

تمام , کامل

معادل ابجد

تام

441

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری