معنی تترع

لغت نامه دهخدا

تترع

تترع. [ت َ ت َرْرُ] (ع مص) شتافتن. (تاج المصادر بیهقی). بشتافتن. (زوزنی). ببدی شتافتن بکسی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در قاموس بمعنی نزاع آمده است. (از اقرب الموارد).


متترع

متترع. [م ُ ت َ ت َرْ رِ] (ع ص) به بدی شتابنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). شتابنده به بدی و شر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تترع شود.

حل جدول

تترع

شتافتن


شتافتن

تترع

فرهنگ فارسی هوشیار

تترع

بد خواهی بد یازی

معادل ابجد

تترع

1070

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری