معنی تخلیه

فرهنگ معین

تخلیه

تهی کردن، خالی کردن، خارج کردن چیزی یا کسی از جایی. [خوانش: (تَ یِ) [ع. تخلیه] (مص م.)]

فارسی به انگلیسی

تخلیه‌

Discharge, Disembarkation, Exhaustion, Pullout

فرهنگ فارسی هوشیار

تخلیه

‎ بیرون کردن، تهی کردن بر تهیدن، وا گذاشتن، بیرون بردن، درون زدایی (مصدر) تهی کردن خالی کردن، رها کردن یله کردن وا گذاشتن. ‎-3 خالی کردن قوای نظامی ناحیه یا شهری را. -4 (صفت) خالی تهی، تهذیب باطن از اخلاق ناپسند اعراض از آنچه انسان را از خدا باز میدارد. یا تخلیه شکم. کار کردن شکم و خالی شدن آن. یا تخلیه هوا. خالی کردن محیطی را از هوای. یا تلمبه تخلیه هوا. وسیله ای که در آزمایشگاهها و در صنعت برای خالی کردن هوای دستگاهی یا محفظه ای بکار رود. یا تخلیه ید. دست متصرف را از ملک یا خانه کوتاه کردن خلع ید.


تخلیه کردن

(مصدر) خالی کردن وا گذاشتن: ((خانه را تخلیه کرد. ))، خالی و ترک کردن قوای نظامی ناحیه یا شهری را.

فرهنگ عمید

تخلیه

خالی کردن، تهی ساختن،
رها کردن، واگذاشتن،

حل جدول

تخلیه

خالیه کردن افراد یا اشیا از جایی

مترادف و متضاد زبان فارسی

تخلیه

تهی ساختن، خالی کردن، تهی‌سازی، تهی، خالی، اخراج، پاک‌سازی، خالی‌سازی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تخلیه

تهی سازی، تهی کردن

کلمات بیگانه به فارسی

تخلیه

تهی سازی

فارسی به عربی

لغت نامه دهخدا

تخلیه شدن

تخلیه شدن. [ت َ ی َ/ ی ِ ش ُ دَ] (مص مرکب) خالی شدن. (ناظم الاطباء).


تخلیه کردن

تخلیه کردن. [ت َ ی َ / ی ِ ک َ دَ] (مص مرکب) خالی کردن. (ناظم الاطباء).

فارسی به ایتالیایی

واژه پیشنهادی

تخلیه کن

بپرداز

معادل ابجد

تخلیه

1045

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری