معنی تراوش
لغت نامه دهخدا
تراوش. [ت َ وِ] (اِمص) تراویدن. (ناظم الاطباء). چکیدن. با لفظ کردن مستعمل. (آنندراج). || ترشح و تقطیر. (ناظم الاطباء). رجوع به تراوش کردن و تراوش نمودن شود.
فرهنگ معین
(تَ وُ) (اِمص.) ترشح، چکه.
فرهنگ عمید
تراویدن
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
تراب، ترشح، سرایت، نشت، نشر، تراویدن، حاصل، نتیجه
فارسی به انگلیسی
Dribble, Drip, Exudation, Infiltration, Leak, Leakage, Ooze, Percolation, Permeation, Seepage, Transfusion
فارسی به عربی
افراز، تسرب، دفق
فرهنگ فارسی هوشیار
چکیدن، ترشح و تقطیر
معادل ابجد
907