معنی ترد
لغت نامه دهخدا
ترد. [ت ُ] (ص) شکننده و نازک و رقیق و بی دوام. (ناظم الاطباء). زودشکن. شکننده. سست. مقابل چغر.
فرهنگ معین
تر و تازه، هر چیزی که زود شکسته گردد. [خوانش: (تُ) (ص.) (عا.)]
فرهنگ عمید
هر چیزی که زود شکسته شود، زودشکن،
نازک،
[قدیمی] تروتازه،
حل جدول
شننده
چیز لطیف و تازه را گویند مانند خیار ترد و غیره.
شکننده
چیز لطیف و تازه را گویند مانند خیار ترد و غیره، شکننده
مترادف و متضاد زبان فارسی
شکننده، ظریف، لطیف، نازک،
(متضاد) ضخیم، زمخت
فارسی به انگلیسی
Brittle, Crisp, Crispy, Crunchy, Fragile, Frangible, Short, Tender
فارسی به ترکی
gevrek
فارسی به عربی
رقیقه مقلیه، شجاع، متفتت، هش
گویش مازندرانی
ترد شکننده
فرهنگ فارسی هوشیار
تر و تازه، نازک
فرهنگ عوامانه
چیز لطیف و تازه را گویند مانند خیا ر ترد و غیره.
فارسی به ایتالیایی
croccante
معادل ابجد
604