معنی تصرف کردن
لغت نامه دهخدا
تصرف کردن. [ت َ ص َرْ رُ ک َ دَ] (مص مرکب) مالک شدن و دخالت کردن. (ناظم الاطباء). اکتساب. (تاج المصادر بیهقی). به تملک درآوردن.
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بهچنگ آوردن، تصاحب کردن، مالک شدن، اشغال کردن، تسخیر کردن، مسخر کردن، گرفتن، متصرف شدن، صاحب شدن، متملک شدن
فارسی به انگلیسی
Corral, Occupy, Repossess
فارسی به عربی
قبضه، مسکه
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) مالک شدنبدست آوردن. ، چیزی را بمیل خود تغییر دادن.
فارسی به ایتالیایی
invadere
فارسی به آلمانی
Anhalt (m), Enthalten, Gelten, Halt, Halten
معادل ابجد
1044