معنی تعمیم

حل جدول

تعمیم

فرایند همگانی کردن

فارسی به انگلیسی

تعمیم‌

Generality, Generalization

فارسی به عربی

تعمیم

امتداد


تعمیم دادن

عمم، وزع


قابل تعمیم

قابل للامتداد

لغت نامه دهخدا

تعمیم

تعمیم. [ت َ] (ع مص) مهتر گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || عمامه پوشانیدن. (دهار) (آنندراج). عمامه پوشیدن. (تاج المصادر بیهقی). عمامه پوشانیدن و عمامه بسر بستن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: عمم الرجل (مجهولاً)، ای سود لأن العمائم تیجان العرب کما قیل فی العجم توج و کذا عمم رأسه، ای الفت علیه عمامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || کف برآوردن شیر. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تشبیهاً بالعمامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || همه را فرارسیدن. (تاج المصادر بیهقی). همه را فارسیدن. (زوزنی). همه را رسانیدن. (دهار). همه را فرارسیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ضد تخصیص. (از اقرب الموارد). عام وشامل گردانیدن چیزی را. (غیاث اللغات) (آنندراج).

فرهنگ معین

تعمیم

(تَ) [ع.] (مص م.) عمومیت دادن.

فرهنگ عمید

تعمیم

شامل همه گردانیدن، همگانی ‌کردن، عمومیت دادن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

تعمیم

شمول، عمومیت، فراگیر، کلیت تخصیص،
(متضاد) تجوید، فراگیر کردن، عمومیت دادن،
(متضاد) تخصیص


تعمیم دادن

فراگیر کردن، عمومیت دادن، عمومیت بخشیدن


تعمیم یافتن

فراگیرشدن، عمومیت یافتن

عربی به فارسی

تعمیم

مدور , مستدیر , دایره وار , بخشنامه , عمومیت دادن

فرهنگ فارسی هوشیار

تعمیم

عمومیت دادن، عام نمودن، عمامع بسر بستن

فرهنگ فارسی آزاد

تعمیم

تَعْمِیم، عمومی ساختن، منتشر کردن،

فارسی به آلمانی

تعمیم

Ausdehnung (f), Erweiterung (f), Verlängerung (f)

فارسی به ترکی

تعمیم دادن‬

genelleştirmek

معادل ابجد

تعمیم

560

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری