معنی تقی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(تَ یّ) [ع.] (ص.) پرهیزگار. ج. اتقیاء.
فرهنگ عمید
پرهیزکار، خداترس، باتقوا،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
پرهیزگار، باتقوا، تقواپیشه، متقی، پرواپیشه، خداترس،
(متضاد) بیتقوا
نام های ایرانی
پسرانه، پرهیزکار، لقب امام نهم شیعیان، نام صدر اعظم ناصرالدین شاه مشهور به امیرکبیر
عربی به فارسی
خدایی , خدا شناس , با خدا , دیندار , پرهیزگار , زاهد , متقی , پارسا , وارسته
فرهنگ فارسی هوشیار
پرهیزگار، ترسنده از خدای
فرهنگ فارسی آزاد
تُقی، (ثلاثی: وَقی) پرهیزکاری، تقوی داشتن، تقوی و ترس از خدا،
تَقی، پرهیزکار، باتقوی، خداپرست (جمع: اَتْقِیاء، تُقَواء)،
معادل ابجد
510