معنی تقید

لغت نامه دهخدا

تقید

تقید. [ت َ ق َی ْ ی ُ] (ع مص) خویشتن را بند کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (مجمل اللغه) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقیید. (اقرب الموارد). بند شدن و به چیزی مقید شدن. (آنندراج).

فرهنگ معین

تقید

(تَ قَ یُّ) [ع.] (مص ل.) پابند چیزی شدن.

فرهنگ عمید

تقید

خود را پابند به امری‌ کردن، پای‌بند،
[قدیمی] دربند بودن، در زندان بودن،

حل جدول

تقید

پایبندی، تعهد

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تقید

پابستگی

مترادف و متضاد زبان فارسی

تقید

پای‌بندی، تعهد، پابند شدن، مقید بودن،
(متضاد) رها شدن

فرهنگ فارسی هوشیار

تقید

مقید بودن

فرهنگ فارسی آزاد

تقید

تَقَیُّد، مُقَیَّد شدن و بودن، پیبند بامری شدن یا بودن، قید داشتن،

معادل ابجد

تقید

514

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری