معنی تمول

لغت نامه دهخدا

تمول

تمول. [ت َ م َوْ وُ] (ع مص) مالدار شدن. (زوزنی). مال داشتن. (تاج المصادر بیهقی). بسیارمال شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مالدار شدن و دولتمندی. (غیاث اللغات) (آنندراج). مالداری و دولت و ثروت و مکنت. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

تمول

(تَ مَ وُّ) [ع.] (مص ل.) توانگر شدن، ثروتمند شدن.

فرهنگ عمید

تمول

مال‌دار شدن، مال بسیار به‌دست آوردن، ثروتمند شدن،
توانگری،

حل جدول

تمول

پولدار شدن

مالداری

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تمول

توانگری

کلمات بیگانه به فارسی

تمول

توانگری

مترادف و متضاد زبان فارسی

تمول

استطاعت، تمکن، تنعم، ثروت، دارایی، مال، مکنت، منال، وسع،
(متضاد) فقر، نداری، توانگری، ثروتمندی، مالداری، توانگر شدن، دارا شدن، مالدار شدن، ثروتمندشدن،
(متضاد) مفلس شدن، ورشکستن، ورشکسته‌شدن

فارسی به انگلیسی

تمول‌

Gold, Wealth

فارسی به عربی

تمول

ثروه

فرهنگ فارسی هوشیار

تمول

مالدار شدن، دولتمندی

معادل ابجد

تمول

476

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری