معنی تنزیب

لغت نامه دهخدا

تنزیب

تنزیب. [ت َ] (اِ) جامه ٔ کوچکی باشد که در زیر قبا پوشند و ترکان ارخالق گویند. (برهان). ارخالق و جامه ای که در زیر قبا پوشند و بافته ٔ پنبه ای نازک و سفیدی شبیه به ململ که در بنگاله بافند و تنزیب می نامند. (ناظم الاطباء). بافته ایست ریسمانی که از آن پیراهن کنند و در برهان گوید... (انجمن آرا). جامه ٔ کوچکی که ترکان ارخالق گویند، کذا فی البرهان. و در هندوستان جامه ایست بسیار باریک که در بلاد مشرق بافند. (آنندراج). در این زمان به پارچه ٔ پنبه ای گویند نازکتر از کرباس و متقال و ناشور. قسمی پارچه ٔ نخی باریک چشمه فراخ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).

فرهنگ معین

تنزیب

پارچه نخی نازک و سفید که از آن پیراهن دوزند، پارچه سفید نخی و نازک که روی زخم می گذارند. [خوانش: (تَ) (اِ.)]

فرهنگ عمید

تنزیب

(پزشکی) نوار نازک که روی زخم و جراحت می‌بندند، باند،
پارچۀ سفید نخی نازک که از آن پیراهن می‌دوزند،

حل جدول

تنزیب

پارچه زخم بندى

فارسی به انگلیسی

تنزیب‌

Bandage, Cheesecloth, Gauze, Tissue

فارسی به عربی

تنزیب

خیط رقیق، شاش

فرهنگ فارسی هوشیار

تنزیب

پیراهن، تن زیب

معادل ابجد

تنزیب

469

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری