معنی ته نشین

لغت نامه دهخدا

ته نشین

ته نشین. [ت َه ْ ن ِ] (نف مرکب، اِ مرکب) آنچه به تک نشیند ازدرد و جز آن. (آنندراج). آنچه زیر آب رود و ته ظرف جای گیرد. ته نشسته. (فرهنگ فارسی معین):
ز جوش باده درد ته نشین بالانشین گردد
ز موج خنده ترسم خط برون آید از آن لبها.
ناظر علی (از آنندراج).
|| مواد دارویی که بر اثر عدم انحلال در حلاّل یا در نتیجه ٔ ترکیبهای شیمیایی راسب شوند. || درد. راسب. (فرهنگ فارسی معین). رسوب و درد. (ناظم الاطباء).دردی. لرت. لرد. رسوب.

فرهنگ معین

ته نشین

آن چه زیر آب رود و ته ظرف جای گیرد، ته نشست، آن چه براثر رسوب کردن باقی می ماند، رسوب. [خوانش: (~. نِ) (اِمر.)]

فرهنگ عمید

ته نشین

ته‌نشست

حل جدول

فارسی به انگلیسی

ته‌ نشین‌

Deposit, Lees, Settle

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

ته نشین

برازی

فرهنگ فارسی هوشیار

ته نشین

ته ظرف نشیننده

معادل ابجد

ته نشین

815

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری