معنی توانایی

فرهنگ معین

توانایی

(~.) (حامص.) نیرومندی، قدرت.

فرهنگ عمید

توانایی

نیرومندی، زورمندی، قدرت،

حل جدول

توانایی

وسع

تیو، یارگی

یارایی

یارا

اقتدار

تیو

تاو، تیو، یارگی

یارگی

بنیه

یارگی

مترادف و متضاد زبان فارسی

توانایی

استطاعت، اقتدار، تسلط، توانمندی، پرتوانی، طاقت، عرضه، قدرت، قوا، قوه، مقاومت، نفوذ، نیرو، وسع،
(متضاد) ناتوانی

فارسی به انگلیسی

توانایی‌

Ability, Ability _, Ably _, Capacity, Energy, Facility, Faculty, Part, Potency, Power, Puissance, Sinew, Skill, Strength

فارسی به عربی

توانایی

تاثیر، سلطه، قابلیه، قد، قدره، قوه

فرهنگ فارسی هوشیار

توانایی

نیرومندی اقتدار قدرت.

واژه پیشنهادی

توانایی

امکان

تاب

قدرت، یارا، یارایی

نیرو، قدرتمندی

یارستن

شایستگی-جنم

استطاعت

معادل ابجد

توانایی

478

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری