معنی تپق

لغت نامه دهخدا

تپق

تپق. [ت ُ پ ُ] (ترکی، اِ) استخوان شتالنگ. (فرهنگ نظام). لفظ مذکور با مصدر زدن (تبق زدن) استعمال میشود. (فرهنگ نظام). رجوع به تبق زدن شود.

فرهنگ معین

تپق

(تُ پُ) (اِ.) لغزش ناگهانی زبان هنگام حرف زدن.

فرهنگ عمید

تپق

لکنت ناگهانی زبان هنگام حرف زدن،

حل جدول

تپق

گرفتگی زبان، لکنت زبان

گرفتگی زبان است گویند زبان فلانی تپق زده به جای طفل طلف گفت.

لکنت زبان

گرفتگی زبان است گویند زبان فلانی تپق زده به جای طفل طلف گفت، گرفتگی زبان، لکنت زبان

مترادف و متضاد زبان فارسی

تپق

گرفتگی‌زبان، زبان‌گرفتگی، لکنت‌ناگهانی، لکنت آنی، تته‌پته

فارسی به انگلیسی

تپق‌

Fetlock, Stumble

گویش مازندرانی

تپق

سکندری خوردن، به زمین افتادن هنگام راه رفتن، لکنت زبان...

فرهنگ فارسی هوشیار

تپق

لکنت ناگهانی زبان هنگام حرف زدن

فرهنگ عوامانه

تپق

گرفتگی زبان است گویند زبان فلانی تپق زده به جای طفل طلف گفت.

معادل ابجد

تپق

502

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری