معنی تیردان
لغت نامه دهخدا
تیردان. (اِ مرکب) قندیل و ترکش. (غیاث اللغات) (آنندراج). ترکش. تیرکش. (ناظم الاطباء). جعبه. ترکش. کنانه. شکا. شغا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
از بیم خویش تیره شود بر سپهر تیر
گر روز کینه دست برد سوی تیردان.
فرخی.
قندیل ما چو مهر پر از تیر شد ولی
تیری برون نمی رود از تیردان ما.
طغرا (از آنندراج).
رجوع به تیر و دیگر ترکیبهای آن شود.
فرهنگ عمید
ترکش
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
ترکش، تیرکش، جوله، کیش
فارسی به انگلیسی
Quiver
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
665