معنی تیماج

لغت نامه دهخدا

تیماج

تیماج. (اِ) چرم بودار که آن را بلغار و ادیم نیز گویند و این لفظ ترکی است... و در مدار به «جیم » فارسی است (تیماچ). (غیاث اللغات) (آنندراج). چرمی است رنگین و بوی خوش دارد. درشب طلوع سهیل آن را رنگ و بوی حاصل شود. (شرفنامه ٔ منیری). پوست گوسپند دباغی شده. (ناظم الاطباء). قسمی چرم اعلی، مقابل میشن. قسمی پوست پیراسته ٔ ستبر و محکم. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا).

فرهنگ معین

تیماج

(اِ.) پوست بز دباغی شده.

فرهنگ عمید

تیماج

پوست دباغی‌شدۀ بز، پرنداخ، ساختیان، کورکانی، کوزکانی،

حل جدول

تیماج

پوست دباغی شده

چرم بز

مترادف و متضاد زبان فارسی

تیماج

چرم، چرم‌دباغی‌نشده

فارسی به انگلیسی

تیماج‌

Calf, Chamois, Goatskin, Kid, Leather

فارسی به عربی

تیماج

عجل، عنزه

فرهنگ فارسی هوشیار

تیماج

پوست بز که آنرا دباغی کرده باشند

معادل ابجد

تیماج

454

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری