معنی ثعبان
لغت نامه دهخدا
ثعبان. [ث ُ] (ع اِ) مار بزرگ. مار عظیم. اژدها. (غیاث اللغه) (نصاب الصبیان) (السامی فی الاسامی). اژدر. (بحر الجواهر). یا خاص است به مار نر. یا مطلق مار است. تنین. برغمان. برسان. ج، ثعابین:
میر موسی کف، شمشیر چو ثعبان دارد
دست فرعون و جنودش کند ازما کوتاه.
منوچهری.
در کف او بزخم فرعونان
نیزه ٔ سرگرای ثعبان باد.
چو هنگام عزائم زی معزّم
بتک خیزند ثعبانان ریمن.
منوچهری.
روز در چشم من چو اهرمنست
بند بر پای من چو ثعبانیست.
مسعود سعد.
دست موسی گشت گوئی عارض رخشان او
زلف او ثعبان موسی چشم او چون سامری.
معزی.
ثعبان. [ث ُ] (ع اِ) ج ِ ثعب. آبراهه های وادی. ج، ثعابین.
فرهنگ معین
مار بزرگ، اژدها. [خوانش: (ثُ) [ع.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
مار بزرگ، اژدها،
حل جدول
عربی به فارسی
مار , ماربزرگ , ابلیس , صورت فلکی حیه
فرهنگ فارسی هوشیار
مار بزرگ و عظیم، اژدها
فرهنگ فارسی آزاد
ثَعْبان، اژدها، مار بزرگ (جمع: ثَعابین).
َ
معادل ابجد
623