معنی ثمر ، ثمره ، دستاورد ، محصول

فرهنگ معین

ثمره

یک دانه میوه، نتیجه، حاصل، نسل، فرزند. [خوانش: (ثَ مَ ر ِ) [ع. ثمره] (اِ.) واحد ثمر. ]

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ثمره

بهره، دستاورد، سود، پی آمد، پسامد، فرجام


محصول

برآیند، فرآورده، دست آورد، دستاورد، برونداد

فرهنگ عمید

ثمره

ثمر
[مجاز] نتیجه،
حاصل،

لغت نامه دهخدا

ثمره

ثمره. [ث َ م َ رَ] (ع اِ) میوه. بار:
مدحت تو شرف دهد ثمره
خدمت تو سعادت آرد بار.
مسعودسعد.
نکته ٔ حکمتش ثمره ای از شجره ٔ طوبی و بذله ٔ سخنش شکوفه ای از روضه ٔ خلد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). || سود. نفع. فایده. جدوی. || حاصل. نتیجه: و ثمره ٔ این اعتراف ورضا آن است که احاطه کند زیادتی فضل خدا را. (تاریخ بیهقی). در این روزگار که به هرات آمدیم [مسعود] وی [آلتونتاش] را بخواندیم تا ما را ببیند و ثمره ٔکردارهای خویش را بیابد. (تاریخ بیهقی). عاقل... بداند که خواهش دنیوی... بجز پشیمانی ثمره ای ندارد. (کلیله و دمنه). و میخواستیم ثمره ٔ آن از حطام دنیوی هرچه تمامتر بیابد. (کلیله و دمنه). و ثمره و محمدت آن متوجه شده. (کلیله و دمنه). || در عبارت ذیل ظاهراً بمعنی نخبه آمده است: سلطان را از فوائد آن ثمره ٔ غرائب و زبده ٔ حقائب روی نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 274). || تمتع. ج، اَثمار. ثَمر. ثِمار. ثمرات. ثُمُر. (زمخشری). || ثمرهالنخل، بار نخل.

ثمره. [ث َ م َ رَ] (اِخ) یا صد کلمه ٔ بطلمیوس. فصوص مقتبس از کتاب بطلمیوس فلکی در احکام نجوم. حاج خلیفه گوید اسم آن بیونانی انطرومطا یعنی صد کلمه است و آن ثمره ٔ کتب چهارگانه آن است که بطلمیوس برای شاگردش سورس تألیف کرد. شروح چند بر ثمره نوشته اند مانند شرح ابی یوسف الاقلیدسی و شرح ابی محمدالشیبانی و شرح ابی سعیدالثمالی و شرح ابن طبیب الجاثلیقی السرخسی و شرح بعض منجمین که چنین آغاز میشود: احمداﷲ حمداً لایبلغ الافکار حده. الخ. آن منجم گوید که آن شرح را از امیر ابی شجاع رستم بن المرزبان در سال 485 هَ. ق. فرا گرفته و در آن بین شروح مذکور جمع کرده است. دیگر شرح علامه ٔ نصیرالدین محمدبن محمد طوسی متوفی بسال 672 هَ. ق. که آن شرح مفید به فارسی است و خواجه آن را برای صاحب دیوان محمدبن شمس الدین تألیف کرده است - انتهی.


ثمر

ثمر. [ث َ م ِ] (ع ص) بسیار: مال ثمر؛ مالی بسیار.

ثمر. [ث َ] (ع مص) میوه آوردن درخت. || پخته شدن میوه. رسیدن میوه. || ثمر مردی، بسیار مال شدن او. || ثمر غنم را؛ گرد کردن برای گوسفندان درختان را (منتهی الارب).

ثمر. [ث َ م ِ] (ع اِ) ج ِ ثَمَر.

ثمر. [ث َ] (اِخ) وادی است در بادیه.

نام های ایرانی

ثمر

دخترانه، ثمره

فارسی به انگلیسی

دستاورد

Accomplishment, Discovery

معادل ابجد

ثمر ، ثمره ، دستاورد ، محصول

2334

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری