معنی جابلسا

فرهنگ عمید

جابلسا

شهری خیالی در مغرب: سخن کز روی دین گویی چه عبرانی چه سُریانی / مکان کز بهر حق جویی چه جابلقا چه جابلسا (سنائی۲: ۵۸)،
[مجاز] مغرب،


جابلس

=جابلسا


جابلقا

شهری خیالی در مشرق: ای پسر بنگر به چشم دل در این زرین‌سپر / کاو ز جابلقا سحرگه قصد جابلسا کند (ناصرخسرو: ۳۸۹)،
[مجاز] مشرق،

فرهنگ معین

جابلسا

(بُ) (اِ.) کنایه از: حد نهایی غرب.

حل جدول

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

ابحل

ابحل. [] (اِخ) نام پادشاه جابلسا، شهری خرافی.


زاغ شب

زاغ شب. [غ ِ ش َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) کنایه از شب تیره:
چو زاغ شب به جابلسا رسید از حد جابلقا
برآمدصبح رخشنده چو از یاقوت عنقائی.
ناصرخسرو.
و رجوع به زاغ، پر زاغ و زاغ رنگ شود.


عبرانی

عبرانی. [ع ِ] (ص نسبی، اِ) لغت جهودان. زبان یهود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج):
سخن کز روی دین گویی چه عبرانی چه سریانی
مکان کز بهر حق جوئی چه جابلقا چه جابلسا.
سنائی.
و رجوع به عبرانیان شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

جابلص

جابلسا شهری است پنداری در خور بران که گویند فرای آن شهری نیست

معادل ابجد

جابلسا

97

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری