معنی جاد
حل جدول
لغت نامه دهخدا
مجدل جاد. [م َ دَ] (اِخ) (برج جاد) شهری است در اراضی یهودا که بالخیش مذکور است که همچنان آن را مجدل گویند و به مسافت دو میل به مشرق اشقلون واقع است و دارای آثار قدیم چون ستون ها و سنگهای حجاری شده است. (قاموس کتاب مقدس).
شافاط
شافاط. (اِخ) از رؤسای سبط جاد. (قاموس کتاب مقدس).
شافام
شافام. (اِخ) از رؤسای سبط جاد بود. (قاموس کتاب مقدس).
بانی
بانی. (اِخ) مردی از نسل جاد و یکی از شجاعان داوود بود. (از قاموس کتاب مقدس).
دیبان
دیبان. (اِخ) نام کنونی دیبون است بنا کرده ٔ بنی جاد. (از قاموس کتاب مقدس). رجوع به دیبون شود.
واژه پیشنهادی
نام های ایرانی
پسرانه، به وجود آورنده، عبری نام مردی از نسل جاد که از شجاعان زمان داوود (ع) بوده است
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) بوجود آورنده سحر، خدای تعالی ((چونک جادو می نماید صد چنین چون بود دستان جاد و آفریین. )) (مثنوی)
معادل ابجد
8