معنی جاذبه
فرهنگ معین
(ذِ بِ) [ع. جاذبه] (اِفا.) نیرویی که اجسام را به طرف خود می کشد.
فرهنگ عمید
نیرویی که همۀ اجسام و اشیا را بهسوی یکدیگر جذب میکند، گرانش،
(صفت) =جاذب
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
کشش، گرانش، ربایش
مترادف و متضاد زبان فارسی
جذب، جذبه، جلب، گیرایی، کشش، ملاحت،
(متضاد) دافعه
فارسی به انگلیسی
Appeal, Charisma, Gravity, Pull
فارسی به ترکی
çekicilik
فارسی به عربی
جاذبیه
فرهنگ فارسی هوشیار
برگرداننده چیزی از جای خودش، نیروی کشش و جذب
فارسی به آلمانی
Die attraktion -en [noun]
معادل ابجد
711