معنی جانی

فرهنگ معین

جانی

(ص نسب.) گرامی، عزیز.

[ع.] (اِفا.) جنایتکار.

حل جدول

جانی

گرامی، عزیز، آدمکش

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

جانی

تبهکار

مترادف و متضاد زبان فارسی

جانی

صمیمی، عزیز، گرامی، یکرنگ، آدمکش، تبهکار، جنایتکار، قاتل،
(متضاد) دورنگ، دورو، سلیم، بی‌آزار

فارسی به انگلیسی

جانی‌

Malefactor, Murderer, Thug, Vital

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

جانی

سریر، مجرم، مدان، هلاک

نام های ایرانی

جانی

پسرانه، جاندار

ترکی به فارسی

جانی

جانی

فرهنگ فارسی هوشیار

جانی

عزیز، محبوب، دوست جانی و بمعنی جنایتکار

فارسی به ایتالیایی

جانی

criminale

فارسی به آلمانی

جانی

Kriminal, Verbrecher (m), Verbrecher [noun], Verbrecherisch

معادل ابجد

جانی

64

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری