معنی جبه

فرهنگ معین

جبه

(جُ بِّ) [ع. جبه] (اِ.) جامه گشاد و بلند که بر روی جامه های دیگر پوشند.

فارسی به انگلیسی

جبه‌

Caftan, Cloak, Cope, Kaftan, Robe

فارسی به ترکی

گویش مازندرانی

جبه

جعبه، الونک کوچک

فرهنگ فارسی هوشیار

جبه

جامه گشاد و بلند که روی جامه های دیگر بتن کنند

فرهنگ فارسی آزاد

جبه

جُبَّه، جامه گشاد و بلند که روی جامه های دیگر می‌پوشند، زِره... (جمع:جُبَب -جِباب)،

فرهنگ عمید

جبه

[جمع: جبب و جباب] جامۀ گشاد و بلند که روی جامه‌های دیگر بر تن کنند،
جوشن، دِرع، زره،
(زمین‌شناسی) دومین لایۀ تشکیل‌دندۀ زمین، میان پوسته و هسته، گوشته،
* جبهٴ هزارمیخ: [قدیمی، مجاز] آسمان و ستارگان در هنگام شب،


جبه خانه

=جباخانه


جبه دارباشی

جبادارباشی

حل جدول

جبه

میدان قوی مغناطیسی کره زمین

لایه میانی زمین

جامه گشاد، لایه میانی زمین

جامه گشاد

جامه گشاد، لایه میانی زمین، میدان قوی مغناطیسی کره زمین

فارسی به عربی

جبه

عباءه

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

توبی جبه

توبی جبه. [؟ ج ُب ْ ب َ / ب ِ] (اِ مرکب) این کلمه در دیوان البسه ٔ نظام قاری آمده و در فرهنگ لغات با علامت استفهام معنی نشده است ولی از شواهد چنین برمی آید که نوعی پوشش آستردار باشد: ابرو از محراب سجاده و بینی از ترکی توبی جبه. (نظام قاری ص 134). و کنگره ٔ زنان توبی جبه و پیشک و کشتی گیران نمد. (نظام قاری ص 154).
سپهبد یکی توبی جبه ای
که ابریشمین بود و هم پنبه ای.
نظام قاری (دیوان البسه ص 175).
رجوع به توبی شود.

معادل ابجد

جبه

10

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری