معنی جداگانه
فرهنگ معین
تنها، قطعه قطعه. [خوانش: (جُ نِ) (ص مر.)]
فرهنگ عمید
علیحده، تنها،
(قید) بهطور انفرادی، تنهایی،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
جدا، جداجدا، سوا، علیحده
فارسی به انگلیسی
Distinct, Individual, Individually, Particular, Separate, Several, Severally, Single
فارسی به ترکی
ayrı ayrı
فارسی به عربی
تعلیق جانبی، مطهر، منفصل
فرهنگ فارسی هوشیار
منفرد، مستقل، مجزا
فارسی به آلمانی
Antiseptisch
معادل ابجد
84