معنی جداگانه
فرهنگ معین
تنها، قطعه قطعه. [خوانش: (جُ نِ) (ص مر.)]
حل جدول
علی حده
متفاوت
علیحده
زندگى هاى جداگانه
فیلم دیوید مدن
خودروهای بدون صندوق عقب جداگانه
هاچ بک
هریک از بخشهای جداگانه یک مجموعه
آیتم
هر یک از بخشهای جداگانه یک مجموعه
آیتم
هر یک از بخش های جداگانه یک مجموعه
آیتم
فارسی به انگلیسی
Distinct, Individual, Individually, Particular, Separate, Several, Severally, Single
فارسی به ترکی
ayrı ayrı
فرهنگ فارسی هوشیار
منفرد، مستقل، مجزا
فارسی به آلمانی
Antiseptisch
فرهنگ عمید
علیحده، تنها،
(قید) بهطور انفرادی، تنهایی،
مترادف و متضاد زبان فارسی
جدا، جداجدا، سوا، علیحده
فارسی به عربی
تعلیق جانبی، مطهر، منفصل
واژه پیشنهادی
ایرج قادری
معادل ابجد
84