معنی جرح

فرهنگ معین

جرح

باطل کردن گواهی و شهادت، زخم زدن، بد گفتن. [خوانش: (جَ) [ع.] (مص ل.)]

(جُ) [ع.] (اِ.) زخم.

فرهنگ عمید

جرح

زخم،
(حقوق) باطل کردن شهادت، رد کردن گواهی گواهان،
[قدیمی] بد گفتن،
[قدیمی] عیب،
* جرح‌و‌تعدیل: [مجاز] حذف و اصلاح پاره‌ای از کلمات و مطالب نوشته‌ای برای معتدل ساختن آن،

حل جدول

جرح

زخم زدن

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

جرح

زخم

کلمات بیگانه به فارسی

جرح

زخم

مترادف و متضاد زبان فارسی

جرح

جریحه، خستن، ضرب، پس‌زدن، رد

فارسی به انگلیسی

عربی به فارسی

جرح

اسیب , صدمه , پیچانده , پیچ خورده , کوک شده , رزوه شده (,) زخم , جراحت , جریحه , مجروح کردن , زخم زدن

فرهنگ فارسی هوشیار

جرح

زخم زدن، بد گفتن، خسته کردن، بدن را با اسلحه دریدن

فرهنگ فارسی آزاد

جرح

جَرْح، (جَرَحَ-یَجْرَحُ) زخم زدن- زخم زبان زدن- حرف زشت زدن- قبول نکردن کلام یا شهادت دیگری،

جُرح، زخم (جمع:جُرُوْح- اَجْراح)،

معادل ابجد

جرح

211

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری