معنی جرس
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
زنگ، بهویژه زنگی که بر گردن چهارپایان میبستند،
=چَرَس: کاروان رفت و تو در راه کمینگاه به خواب / وه که بس بیخبر از این همه بانگ جرسی (حافظ: ۹۰۸)،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
جلاجل، درای، زنگ
عربی به فارسی
زنگ زنگوله , ناقوس , زنگ اویختن به , دارای زنگ کردن , کم کم پهن شدن (مثل پاچه شلوار) , زنگ اخبار , وزوزکن , زنگی که عبارت است از کاسه و چکشی که اهسته بر ان میزنند , صدای زنگ دراوردن
گویش مازندرانی
پایین بمان
فرهنگ فارسی هوشیار
آواز نرم وآهسته زنگی که بر گردن چهار پایان می بندند، زنگ
فرهنگ فارسی آزاد
جَرَس، زنگ- زنگ کاروان،
معادل ابجد
263