معنی جری
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دلیر، بیباک،
گستاخ،
وظیفه، راتبه: دور از او وز همتِ او کاینقدر / از جریام آیدش اندر نظر (مولوی: ۵۸۹)،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیآزرم، بیپروا، گستاخ، دلیر، شجاع
عربی به فارسی
دلیر , جسور , متهور , دلیر نما , پرطاقت , بادوام
گویش مازندرانی
عصبانی، جنجالی، مصمم، خس و خاشاک
آفتابه
آفتابه ی سفالی، ظرف مسین کوچکتر از آفتابه، آفتابه ی کوچک...
بالا، سربالایی
فرهنگ فارسی هوشیار
کودکی دختران بهادر، بیباک، دلاور، شجاع، دلیر
فرهنگ فارسی آزاد
جَری، گستاخ، شجاع و اقدام کننده بهرکار.
َ
معادل ابجد
213