معنی جزا

فرهنگ معین

جزا

(مص م.) مکافات، (اِمص.) پاداش، (اِ.) کیفر. [خوانش: (جَ) [ع. جزاء]]

فرهنگ عمید

جزا

مجازات بدی، کیفر،
پاداش نیکی، مزد،

حل جدول

جزا

سزای عمل

پاداش

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

جزا

بادافره، سزا

مترادف و متضاد زبان فارسی

جزا

بادافره، پاداش، تادیب، تلافی، تنبیه، جایزه، سزا، عقوبت، عوض، مجازات، مزد، مکافات

فارسی به انگلیسی

جزا

Desert, Forfeit, Justice, Punishment, Retaliation, Wage

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

جزا

عقوبه

ترکی به فارسی

جزا

جریمه

گویش مازندرانی

جزا

ناتنی – بستگان غیرخونی که از راه خوردن شیر مادر منسوب می...

فرهنگ فارسی هوشیار

جزا

‎-1 (مصدر) مکافات سزای عمل کسی را دادن، (اسم) پاداش پاداشن پاداشت، (اسم) کیفر پادافره. یا جزا ء (جزای) سیئه. پاداش بدی.

معادل ابجد

جزا

11

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری