معنی جلاد

فرهنگ معین

جلاد

(جَ لّ) [ع.] (ص.) مأمور تازیانه زدن یا کشتن محکومان، دژخیم.

فرهنگ عمید

جلاد

مٲمور تازیانه زدن، شکنجه کردن، یا کشتن محکومان، دژخیم، میرغضب،
[مجاز] بسیار سنگدل،

مبارزه،
(صفت) [جمعِِ جَلد] =جلد۱

حل جدول

جلاد

دژخیم، میرغضب

میرغضب

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

جلاد

دژخیم

کلمات بیگانه به فارسی

جلاد

دژخیم

مترادف و متضاد زبان فارسی

جلاد

دژخیم، سلاخ، میرغضب

فارسی به انگلیسی

جلاد

Executioner

عربی به فارسی

جلاد

جلا د , دژخیم , کسیکه برای بخشودگی از گناهان بخود شلا ق میزند , موجود یا انگل تاژک دار , مامور اعدام , دار زن

فرهنگ فارسی هوشیار

جلاد

‎ شمشیر زن کشنده، دژخیم، شکنجه گر (صفت) آنکه مامور شکنجه دادن یا کشتن محکومان است. یا جلاد فلک. مریخ. (اسم) جمع جلید تازیانه زن، دژخیم، میرغضب

فرهنگ فارسی آزاد

جلّاد

جَلّاد، دژخیم- مأمور شکنجه دادن یا کشتن محکومین، خریدار یا فروشندهء پوست،

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

جلاد

38

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری