معنی جماعت
فرهنگ معین
گروه، گروهی از مردم، اطرافیان، کسان، صنف. [خوانش: (جَ عَ) [ع.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
گروه،
گروهی از مردم،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
توده، انبوه، گروه
مترادف و متضاد زبان فارسی
انجمن، باند، جمع، جمعیت، فرقه، گروه، معشر، طایفه، قبیله
فارسی به انگلیسی
Clan, Concourse, Congregation, Crowd, Folk, Force, Group, Host, Mob, Multitude, Persuasion, Sphere, Throng, Troop
فارسی به ترکی
cemaat
فارسی به عربی
تجمع، مدرسه
فرهنگ فارسی هوشیار
گروه مردم، نماز جماعت
فارسی به آلمانی
Derschule [noun]
معادل ابجد
514