معنی جمود
فرهنگ معین
(جُ) (مص ل.) جامد شدن.
فرهنگ عمید
[مجاز] انعطافناپذیری، بینرمشی،
[مجاز] خشک شدن، خشکی،
[مجاز] افسرده شدن، افسردگی،
جامد بودن،
حل جدول
افسردگی
فرهنگ فارسی هوشیار
یخ بستن، جامد شدن
معادل ابجد
53