معنی جنی

فرهنگ معین

جنی

(جَ) [ع.] (ص.) چیده شده.

فرهنگ عمید

جنی

میوۀ تازه‌چیده‌شده،

جن‌زده،
[مجاز] خشمگین،
(اسم) [قدیمی] جن،

حل جدول

جنی

جن زده

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

جنی

شیطان

عربی به فارسی

جنی

جن , پری , تولید کننده , تناسلی , مربوط به اندامهای تناسلی

گویش مازندرانی

جنی

آدم رام نشده – وحشی – عصبانی

فرهنگ فارسی هوشیار

جنی

تک پری پریزده ‎ میوه، چیده چیدن (صفت) چیده چیده شده. (اسم) واحد جن پری.

فرهنگ فارسی آزاد

جنیّ

جَنَیّ، تازه چیده، میوهء کاملاً تازه و رسیده و چیده،

فارسی به آلمانی

جنی

Daemon, Masc. [noun], Genie [noun]

معادل ابجد

جنی

63

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری