معنی جهل
فرهنگ معین
(مص ل.) نادان بودن، (اِمص.) نادانی. [خوانش: (جَ) [ع.]]
فرهنگ عمید
نادان بودن، نادانی،
* جهل بسیط: [قدیمی] حالتی از نادانی که شخص نمیداند و اعتقاد به دانستن خود هم ندارد، و به بیان دیگر میداند که نمیداند،
* جهل مرکب: جهل و نادانیای که خود شخص به آن پی نبرد و خود را دانا و حکیم پندارد که در این صورت جهل او مرکب است از بیعلمی و بیاطلاعی به امورو بیخبری و بیاطلاعی از نادانی خودش: آن کس که نداند و نداند که نداند / در جهل مرکب ابدالدهر بماند (عبدالواسع جبلی: لغتنامه: مُرکب)،
حل جدول
نادانی
فرهنگ واژههای فارسی سره
نادانستگی، نادانی
کلمات بیگانه به فارسی
نادانی
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیاطلاعی، بیخبری، بیعلمی، حماقت، نادانی،
(متضاد) دانش، معرفت
فارسی به انگلیسی
Error, Ignorance
فارسی به عربی
جهل
عربی به فارسی
نادانی , جهل , بی خبری , ناشناسی , جهالت
فرهنگ فارسی هوشیار
نادان شدن، نا دانستن
معادل ابجد
38