معنی جوشی

فرهنگ معین

جوشی

(ص.) عصبانی، کسی که زود خشمگی ن می شود.

فارسی به انگلیسی

جوشی‌

Fiery, Fretful, Fussy, Hot, Hot-Tempered, Hotblooded, Intense, Quick, Quick-Tempered, Short-Tempered

لغت نامه دهخدا

سخت جوشی

سخت جوشی. [س َ] (حامص مرکب) برندگی:
آهنی شد چو سخت جوشی کرد
لشکر ترک سست کوشی کرد.
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 126).


گرم جوشی

گرم جوشی. [گ َ] (حامص مرکب) محبت و اختلاط کردن. (آنندراج) (غیاث). اختلاط بسیار کردن. (مجموعه ٔ مترادفات ص 29). || تپاک نمودن. (آنندراج) (غیاث). اضطراب. بی قراری.

حل جدول

جوشی

زود خشمگین و عصبانی


زود خشمگین و عصبانی

جوشی

فارسی به عربی

جوشی

مشاکس

گویش مازندرانی

جوشی

سینه زنی تند به هنگام عزاداری، عصبی

فرهنگ فارسی هوشیار

گرم جوشی

‎ معاشرت و اختلاط بسیار، اضطراب بیقراری.


بدمعاملگی

سخت جوشی دیر جوشی

واژه پیشنهادی

جوشی در اطراف لب

تب خال

تبخال-تبخاله-

انگلیسی به فارسی

fretful

جوشی


pettish

جوشی


welded

جوشی


sinfering

 تف جوشی

معادل ابجد

جوشی

319

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری