معنی حاجات

لغت نامه دهخدا

حاجات

حاجات. (ع اِ) ج حاجت.
- قاضی الحاجات، برآورنده ٔ نیازها. یکی از اسماء صفات باری عزاسمه «: گفت [دمنه] بر درگاه ملک مقیم شده ام و آن را قبله ٔ حاجات و مقصد امید ساخته ».

فرهنگ معین

حاجات

[ع.] (اِ.) جِ حاجت، نیازها، خواهش ها.

فرهنگ عمید

حاجات

حاجت

مترادف و متضاد زبان فارسی

حاجات

حاجت‌ها، حوائج، خواهشها، نیازمندی، دربایست‌ها، نیازها

فرهنگ فارسی هوشیار

حاجات

(اسم) جمع حاجت نیازها خواهشها دربایستها.

معادل ابجد

حاجات

413

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری