معنی حالی شدن

لغت نامه دهخدا

حالی شدن

حالی شدن. [ش ُ دَ] (مص مرکب) یافتن. دریافتن. فهمیدن. نیک فهم کردن.

فرهنگ معین

حالی شدن

(شُ دَ) [ع - فا.] (مص ل.) (عا.) فهمیدن، درک کردن.

حل جدول

حالی شدن

فهمیدن.

فهمیدن

فرهنگ فارسی هوشیار

حالی شدن

تلقین کردن، فهمانیدن

فرهنگ عوامانه

حالی شدن

فهمیدن است.

معادل ابجد

حالی شدن

403

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری