معنی حاکم مرند در دوران مشروطه

حل جدول

واژه پیشنهادی

حاکم مرند در دوران مشروطه

شجاع نظام

شجاع نظام

لغت نامه دهخدا

مرند

مرند. [م َرَ](اِخ)(بخش مرکزی) نام یکی از بخشهای سه گانه ٔ شهرستان مرند. از شمال به بخش جلفا و زنوز، از جنوب به بخش شبستر، از شرق به بخش ورزقان، از غرب به دهستان ولدیان محدود میباشد. هوای بخش ییلاقی سردسیر و سالم است. آب قریه های بخش از رودخانه های محلی و قنات تأمین میشود که مهمترین آنها زنوز چای میباشد محصولات عمده اش غلات، صیفی، زردآلو، سیب، بادام، کشمش، سبزیجات است و دارای معدن نمک در دهستان یامچی میباشد. مرکز بخش همان مرکز شهرستان(مرند) میباشد که راه تبریز و جلفا، تبریز و خوی و راه آهن جلفا و تبریز از این شهر عبور می نماید و اغلب دهات که در جلگه واقع شده دارای جاده ٔ ماشین رو می باشند. بخش مرکزی دارای 4 دهستان است که جمعاً 98 آبادی و 87404 تن جمعیت دارد.

مرند. [م َ رَ](اِخ) شهرکی است [به حدود آذربادگان] خرد و آبادان و با نعمت و مردم بسیار و از وی جامه های گوناگون خیزد پشمین.(حدود العالم). از اقلیم چهارم است، طولش از جزایر خالدات «فانه » و عرض از خط استوا «ازنط». شهری بزرگ بوده است، دور بارویش هشت هزار گام است، اکنون کمابیش نیمه ٔ او برجاست و هوایش معتدل است و آبش از رود زلوبر، حاصلش غله و پنبه و دیگر حبوبات و انگور و میوه بود، از میوه هایش شفتالو و زردآلو و به در غایت خوبی باشد. ولایتش شصت پاره دیه است و حاصلی نیکو دارد. در مرند به جانب قبله کرم قرمز پیداشده است و در یک هفته به موسم تابستان آن را می توان گرفت و اگر نگیرندقرمز را سوراخ کند و بپرد. حقوق دیوانیش از مرند وولایتش 24 هزار دینار است.(نزهه القلوب ص 88). در آذربایجان در شمال شرقی دریاچه ٔ ارومیه واقع شده، مرکز آن قصبه ٔ مرند در ارتفاع 1240 متر بنا شده. دارای باغهای فراوان و جویبارهای متعدد است و همان شهری است که بطلمیوس آن را مانداگارانا نامیده و مطابق تورات مکانی است که حضرت نوح در آن مدفون می باشد.(جغرافیای سیاسی کیهان). شهر مرند در 72هزارگزی شمال غربی تبریز و 76هزارگزی جنوب مرز ایران و شوروی واقع و خط آهن جلفا تبریز از آن عبور میکند. ارتفاع شهر مزبور ازسطح دریا 1430 متر است و آب و هوای آن ییلاقی و سردسیر و زبان اهالی ترکی و مذهبشان شیعه است. مختصات جغرافیایی آن به شرح زیر است: طول 35 درجه و 46 دقیقه و 35 ثانیه، عرض 38 درجه و 26 دقیقه و 22 ثانیه، اختلاف ساعت باتهران 22 دقیقه و 33 ثانیه یعنی ساعت 12 ظهر مرند ساعت 12 و22 دقیقه و 33 ثانیه ٔ تهران است.
این شهر یکی از شهرهای قدیمی ایران است. از آثار تاریخی آن مسجد جامع قدیمی است که در بیش از ششصدسال قبل توسط ابوسعید بهادر خان تعمیر شده و سر در آن به خط کوفی نوشته شده. این شهر بواسطه ٔ نزدیک بودن با مرز شوروی، و سر راه واقع شدن در بین شهرستانهای آذربایجان هم مرکز مهم تجاری و هم دارای اهمیت سوق الجیشی است و بهمین جهت در هر دو جنگ بین المللی و نهضت های دیگر دچار آسیب گردید. این شهر دارای 13962 تن جمعیت و یک خیابان و بیمارستان و همچنین مغازه و بازار و کاروانسراهای متعدد می باشد. کارخانه ٔ برق و پنبه پاک کنی و فرش و پنبه بافی در این شهر وجود دارد.محصول عمده ٔ آن زردآلو است که بطریق کالیفرنی برای فروش تهیه و آماده میکنند و در موقع خوبی محصول سالیانه از1200 تن تا1500 تن برگه تهیه مینمایند. کلیه ٔ دوائر دولتی(پست و تلگراف، تلفن، راه، راه آهن، آموزش و پرورش، بهداری، ثبت اسناد، آمار، کشاورزی غله، دامپزشکی، شهربانی، ژاندارمری، اقتصادی، دادگستری، فرمانداری، نظام وظیفه، بانک ملی، بانک کشاورزی). در این شهر موجود است. این شهر دارای دبستان و دبیرستانهای متعدد نیز میباشد.(از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4):
آمد فصل بهار و آمدنت را به باغ
از گل و سبزه فکند مفرش و قالی مرند
باد بهاری اگر برتو گل افشان کند
جز به سر آستین جای مروب و مرند.
سوزنی.
مهتر قالیان و نور مرند
میلشان جز بسربلندی نیست.
خاقانی.
حکم حق رانش چون قاضی خوی
نطق دستانش چون پیر مرند.
خاقانی.

مرند. [م َ رَ](اِخ)(شهرستان) یکی از شهرستانهای استان آذربایجان و محدود است از شمال به رودخانه ٔ ارس و از جنوب به بخش شبستر و میشوداغ و کوه علمدار و از شرق به بخش ورزقان و از غرب به بخش ایواوشی و ولدیان.(خط الرأس کوه علی باشی آقداغ). این شهرستان از نظر تقسیمات کشوری از 3 بخش تشکیل یافته است.(از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


مشروطه

مشروطه. [م َ طَ](ع ص) مشروطه. مؤنث مشروط. رجوع به مشروط شود. ||(اصطلاح منطق) در منطق قضیه ای که در آن شرط به کار رفته باشد و آن انواع دارد:
- مشروطه ٔ خاصه،(اصطلاح منطق) در منطق عبارت ازقضیه ٔ مشروطه ٔ عامه مقید بلادوام ذاتی است و قضیه ای است که حکم در آن به ضرورت ثبوت محمول برای موضوع و یا سلب آن از موضوع به شرط اتصاف ذات موضوع به وصف عنوانی باشد اعم از آن که وصف جزء موضوع بود یا ظرف ضرورت باشد. مثال: کل کاتب متحرک الاصابع مادام کاتباًلا دائما.(از فرهنگ علوم عقلی سجادی).
- مشروطه ٔ دائمه،(اصطلاح منطق) در منطق قضیه ای است که به حسب وصف ضروری و به حسب ذات دائمی که متحمل ضرورت و لاضرورت بود.(از فرهنگ علوم عقلی سجادی).
- مشروطه ٔ دائمه ٔ لاضروریه،(اصطلاح منطق) در منطق قضیه ای است که به حسب وصف ضروری بود و به حسب ذات دائم لاضروری.(از فرهنگ علوم عقلی سجادی).
- مشروطه ٔ ضروریه،(اصطلاح منطق) در منطق قضیه ای است که هم بحسب وصف و هم به حسب ذات ضروری بود.(از فرهنگ علوم عقلی سجادی).
- مشروطه ٔ عامه،(اصطلاح منطق) در منطق عبارت از قضیه ای است که حکم در آن به ضرورت ثبوت محمول برای موضوع یا سلب آن از او بود به شرط آن که موضوع متصف به وصف موضوع بود، یعنی وصف موضوع در حالتی درتحقق آن ضرورت باشد. مثال: کل کاتب متحرک الاصابع بالضروره مادام کاتباً.(از فرهنگ علوم عقلی سجادی). ورجوع به تعریفات جرجانی و اساس الاقتباس و دستور العلماء شود.
- مشروطه ٔ لادائمه،(اصطلاح منطق) در منطق قضیه ای است که بحسب وصف ضروری بود و به حسب ذات لادائم.(از فرهنگ علوم سجادی).
- مشروطه ٔ لاضروریه،(اصطلاح منطق) در منطق قضیه ای است که بحسب وصف ضروری بود و به حسب ذات لاضروری.(از فرهنگ علوم عقلی سجادی).
|| مشروطه: حکومت مشروطه نوعی حکومت که در آن وضع قوانین به عهده ٔ مجلس یا مجلسین.(شوری - سنا) باشد و دولت مجری آن قوانین محسوب میگردد، مقابل استبداد.(فرهنگ فارسی معین). اصطلاحی است که در ایران به نوع حکومت کندیسیونل و کنستی توسیون اطلاق گردیده، در مقابل حکومت دیکتاتوری و استبداد: ایران بطوری که دستخط فرموده و به عموم دول اعلان فرموده ایم مشروطه و در عداد دول کنستی توسیون محسوب است.(از نامه ٔ محمدعلی شاه خطاب به مردم ازتاریخ مشروطه ٔ ایران تألیف کسروی ص 584).
از پس مشروطه نو شد فکرها
سبکهایی تازه آوردیم ما.
بهار(دیوان ج 2 ص 228).
- مشروطه خواه، خواهان حکومت قانون و مخالف حکومت فردی و استبدادی. آن که طرفدار مشروطه باشد. مشروطه طلب.
- مشروطه خواهی، طرفداری از مشروطه. مشروطه طلبی.
- مشروطه طلب، مشروطه خواه. و رجوع به ترکیب مشروطه خواه شود.
- مشروطه طلبی، مشروطه خواهی.
- مشروطه ٔ مشروعه، حکومت مبتنی بر مشروطه و منطبق با احکام اسلام ظاهراً این اصطلاح را شیخ فضل اﷲ نوری ویا طرفداران او وضع کرده اند: یک دسته ٔ دیگر... مشروعه را به میان آوردند و از میان مشروطه خواهان به کنار رفتند.(تاریخ مشروطه ٔ ایران تألیف کسروی چ 4 ص 259). و رجوع به همین کتاب صص 287-291 شود.

مشروطه. [م َ طَ](اِخ) دهی از بخش حومه ٔ سوسنگرد شهرستان دشت میشان است که 200 تن سکنه دارد. مردم آنجا از طایفه ٔ بنی طُرُف هستند.(از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


حاکم

حاکم. [ک ِ] (اِخ) جعفر زیادی. رجوع به جعفر زیادی حاکم... و حاکم امیرک شود.

حاکم. [ک ِ] (اِخ) ابوعلی فاطمی. رجوع به حاکم بأمر اﷲ فاطمی شود.

حاکم. [ک ِ] (اِخ) ابوعبداﷲ. سمعانی از او بسیار نقل کند. رجوع به حاکم نیشابوری و تتمه ٔ صوان الحکمه ص 34 شود.

فرهنگ معین

مشروطه

(مَ طِ) [ع. مشروطه] (اِمف.) حکومت دارای پارلمان که نمایندگان ملت در کارهای دولت نظارت داشته باشند، دارای نظام مشروطیت.

فرهنگ فارسی هوشیار

مشروطه

مشروطه در فارسی مونث مشروط سامه دار، دستوری تازیان به آنچه فارسی گویان ((حکومت مشروطه)) نام داده اند با بهره گیری از واژه ی پارسی دستور النظام الدستوری می گویند فراز مانی ‎ (اسم) مونث مشروط، قضیه ای که درآن شرط بکار رفته باشد و آن انواع دارد. یا مشروطه خاصه. عبارت از قضیه مشروطه عامه مقید بلادوام ذاتی است و قضیه ایست که حکم در آن بضرورت ثبوت محمول برای موضوع و یاسلب آن از موضوع بشرط اتصاف ذات موضوع بوصف عنوانی باشد اعم از آنکه وصف جزو موضوع بود یا ظرف ضرورت باشد مانند: کل کاتب متحرک الاصابع مادام کاتبا لادائما (هر نویسنده ای انگشتانش جنبانست در زمانی که مشغول نوشتن است نه همیشه) یا مشروطه دائمه (دایمه) . قضیه ایست که بحسب وصف ضروری و بحسب ذات دایمی باشد که متحمل ضرورت و لاضرورت بود. یا مشروطه دائمه لاضروریه. قضیه ایست که بحسب وصف ضروری بود و بحسب ذات دایم لاضروری. یا مشروطه ضروریه. قضیه ایست که هم بحسب وصف و هم بحسب ذات ضروری بود. یا مشروطه عامه. عبارت از قضیه ایست که حکم در آن بضرورت ثبوت محمول برای موضوع یا سلب آن از او بود بشرط آنکه موضوع متصف بوصف موضوع بود یعنی وصف موضوع را دخالتی در تحق آن ضرورت باشد مثال: کل کاتب متحرک الاصابع بالضروره مادام کاتبا. (هر نویسنده انگشتانش جنبانست ضروره در هنگامی که مشغول نوشتن است) یامشروطه دائمه. قضیه ایست که بحسب وصف ضروری بود و بحسب ذات الادائم. یا مشروطه لاضروریه. قضیه ایست که بحسب وصف ضروری بود و بحسب ذات لاضروری. -3 نوعی حکومت که درآن وضع قوانین بعهده مجلس یا مجلسین (شوری و سنا) باشد و دولت مجری آن قوانین محسوب میگردد مقابل استبداد: از پس مشروطه نوشد فکرها سبکهایی تازه آوردیم ما. . . (بهار) توضیح بعضی معنی اخیر را ملاخوذ از کاراکتر انگلیسی دانند و شاید در ساختن این صیغه بسیاق اسم مفعول عربی نطری بمفهوم کلمه انگلیسی مذکور هم داشته اند. یا مشروطه مشروعه. حکومت مبتنی بر مشروطه و منطبق با احکام اسلام. توضیح این اصطلاح را شیخ فضل الله نوری و طرفداران او بکار برده اند.

فارسی به عربی

حاکم

حاکم، رییس البلدیه

عربی به فارسی

حاکم

فرماندار , حاکم , حکمران , فرمانده , فرمانروا , رءیس , سر , خط کش

معادل ابجد

حاکم مرند در دوران مشروطه

1388

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری