معنی حایز

لغت نامه دهخدا

حایز

حایز. [ی ِ] (ع ص) حائز. نعت فاعلی از حیازت. گردآورنده. جامع.
- حایز شرائط، واجد شرایط. جامع شرایط لازم. و رجوع به حائز شود.

فرهنگ معین

حایز

دربردارنده، دارا، گردآورنده، جامع. [خوانش: (یِ) [ع. حائز] (اِفا.)]

حل جدول

حایز

دربردارنده

در بر دارنده

مترادف و متضاد زبان فارسی

حایز

حائز، دارا، دربردارنده، واجد، جامع،
(متضاد) فاقد

فرهنگ فارسی هوشیار

حایز

واجد شرایط

معادل ابجد

حایز

26

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری