معنی حسبی الله الحسیب

حل جدول

حسبی الله الحسیب

ختم حِسبیَ اللهُ الحَسیبُ جهت ادای دین: آورده اند که هر کس که از شر دشمن و دزد و همسایه و همراه بد و زوجه و زوج ناسازگار و بلاهای سفر و قرض و دین و از شر حیوانات درنده بترسد، باید از روز پنجشنبه تا چهارشنبۀ هفتۀ بعد روزه بگیرد و در این ایام روزی ۷۷ بار بگوید «حِسبیَ اللهُ الحَسیبُ» البته در این ایام باید شب و روز این ذکر را بگوید، ان شاءالله تعالی از جمله علت ها نجات یابد.


ختم الحسیب

هر کس اسم «الحَسیب» را هر روز از روزهای هفته، هشتاد مرتبه بگوید و ابتدا از روز پنجشنبه شروع نماید، در دفع دشمن، وردی از این قوی تر نباشد.

فرهنگ فارسی هوشیار

حسبی الله

(جمله اسمی) مرا خدای کافی است: ((بدم نا امید و زبان مرا همه گفته جز حسبی الله نبود. )) (مسعود سعد) توضیح جمله مذکور ماخوذ است از آیه ((فان تولوا فقل حسبی الله لااله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم. )) (بخشی از آیه 130 (سوره: 9 توبه) : ((قل حسبی الله علیه یتوکل المتوکلون. )) (بخشی از آیه: 39 زمر. ) یا حسبی الله وحده ابدا. خدای تنها مرا کافی است تا جاودان: ((حسب رزق ازخدای دارم و بس حسبی الله وحده ابدا. )) (خاقانی) یا حسبی الله و کفی. (عبادت) . مرای خدای بسنده و کافی است. یا حسبی الله و نعم الوکیل. نیکوکار دارکه اوست یا بس نیکوکار گذار که اوست یا بس نیکوکاردانی است او.


حسبی

مزد آورد، ثواب


حسبی کفی

بس است مرا


الله الله

‎ برای خدا برای خدا خ خدا را خ زنهار زنهار خ الله الله باید که فرستادن لشکر تقصیر نکند، گاه برای اظهار تعجب بکار رود. دل بسی خون بکف آورد ولی دیده بریخت الله الله خ که تلف کرد و که اندوخته بود ک (حافظ) توضیح در این کلمه شعار طائفه قزلباش بود: هنگام آن حرکت از اطراف و جوانب صدای غمزدای الله الله که شعار طبقه رفیعه قزلباش است بلند ساخته. . . . (عالم آرای عباسی)


حسبی و کفی

بسنده و کافی است

لغت نامه دهخدا

حسبی

حسبی. [ح ِ] (ع ص نسبی، اِ) منسوب به حِسبَه. امور حسبی و حسبیه، کارهائی که در عهده ٔ محتسب است. رجوع به حسبه و محتسب شود.

حسبی. [ح َ] (اِخ) شمس الدین سامی آرد: یکی از شعرای عثمانی است و در قرن دهم هجری میزیسته. نامش حسین است پدرش در بودین سمت امیرالامیرائی داشت و کشته شد. شخص عالم و هنرمند و متفنن بود. از مجالس درس مشهور ابوالسعود افندی استفاده مینمود و در برخی از مدارس سمت مدرسی داشت. دراشعار معمائی شهرت یافته و اشعار فارسی نیز دارد:
از ناله ٔشبگیرم آزرده سگش دیدم
رو در کف پای او مالیدم و نالیدم.
(قاموس الاعلام ترکی).


حسبی ا

حسبی ا. [ح َ یَل ْ لاه] (ع جمله ٔ اسمیه، صوت مرکب) مرا خدای کافی است. مخفف حسبی اﷲ و کفی و گاه حسبی و کفی گویند. مأخوذ از آیه ٔ: فان تولوا فقل حسبی اﷲ لااله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم (قرآن 129/9). و آیه ٔ «قل حسبی اﷲ وعلیه یتوکل المتوکلون » (قرآن 38/39). و حسبی اﷲ و نعم الوکیل، بسنده است مرا خدای و بس نیکوکار دارد که اوست، یا بس نیکوکار گذار که اوست، یا بس نیکو کاردانی است او:
بدم ناامید و زبان مرا
همه گفته جز حسبی اﷲ نبود.
مسعودسعد.
چون «تمسکت بحبل اﷲ» از اول دیدند
«حسبی اﷲ و کفی » آخر انشا بینند.
خاقانی.
حسب رزق از خدای دارم و بس
حسبی اﷲ وحده ابدا.
خاقانی.
و عمل گفتن این جمله را «حسبله» گویند چنانکه بسمله و حوقله.


حسبی و کفی

حسبی و کفی. [ح َ وَ ک َ فا] (ع جمله ٔ اسمیه، صوت مرکب) مخفف حسبی اﷲ وکفانی. بسنده و کافی است مرا خدا. اﷲ حسبی و کفی.


الله

الله. [اُ ل َ ل َ] (اِخ) نام موضعی است. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ عمید

حسبی اللـه

خداوند کفایت‌کنندۀ ما است، خداوند برای ما کافی است،

فرهنگ فارسی آزاد

یمین الله، ایم الله

یَمِینُ الله، اَیمُ الله، قسم به خدا، سوگند به خدا


عزائم الله

عَزائِمُ الله، اَحکامُ الله- فرائض دینی،

معادل ابجد

حسبی الله الحسیب

257

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری